
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
قصه بی سرو سامانی من گوش کنید
داستان غمی پنهانی من گوش کنید
گفتگوی من و حیرانی من گوش کنید
شرح این آتش جان سوز نگفتن تاکی
سوختم سوختم این سوز نگفتن تاکی
روزگاری من و دل ساکن کوی بودیم
ساکن کوی بتی عربده جوئی بودیم
عقل و دین باخته دیوانه روی بودیم
بسته سلسله سلسله موی بودیم
کس در آن سلسله غیر من و دل بند نبود
یک گرفتار ازین جمله که هستند نبود
نرگس غمزه زنش این همه بیمار نداشت
سنبل پرشکنش هیچ گرفتار نداشت
این همه مشتری وگرمی بازار نداشت
یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت
اول آنکس که خریدار شدش من بودا
باعث گرمی بازار شدش من بودم
نظرات شما عزیزان:

در عینِ کافری به خدا می سپارمت
ای آشنای غیر!که با من غریبه ای
در دستِ"دیگری" به خدا می سپارمت
از دوری ات بهارِ دلم حصر در دی است
همبندِ خانه ام به خدا می سپارمت
ای مرغ عشق!کز قفسِ من رها شدی
با هر که می پری به خدا می سپارمت
آن روز با چه حال بدی عاشقت شدم
با حال بدتری به خدا می سپارمت
حالم "ردیف"نیست،چه می خواهی از غزل؟
ای آنکه می روی! به خدا دوست دارمت...
تقدیم به عشق رفتنیت
