
عاشق نشدي زاهد، ديوانه چه ميداني؟
در شعله نرقصيدي، پروانه چه ميداني؟
لبريز مي غمها، شد ساغر جان من
خنديدي و بگذشتي، پيمانه چه ميداني؟
يك سلسله ديوانه، افسون نگاه او
اي غافل از آن جادو، افسانه چه ميداني؟
من مست مي عشقم، بس توبه كه بشكستم
راهم مزن اي عابد، ميخانه چه ميداني؟
عاشق شو و مستي كن، ترك همه هستي كن
اي بت نپرستيده، بتخانه چه ميداني؟
تو سنگ سيه بوسي، من چشم سياهي را
مقصود يكي باشد، بيگانه چه ميداني؟
دستار گروگان ده، در پاي بتي جان ده
اما تو ز جان غافل، جانانه چه ميداني؟
ضايع چه كني شب را، لب ذاكر و دل غافل
تو ره به خدا بردن، مستانه چه ميداني؟
نظرات شما عزیزان:

به روی ریل سکوتم قطاربفرستید
به کوپه های غریبی سواربفرستید
سپیدپوش زمستان وخیس پاییزم
برای دامن بی گل بهاربفرستید
نه حس وحال پیانو نه ناله ی گیتار
دلم عجیب گرفته سه تاربفرستید
سپیدهای جدایی قصیده های فراق
برای من غزلی یاد گار بفرستید
پرم زجورزمانه، پرم زدوری تو
کمی برای رسیدن، فراربفرستید
وبازکوبش مشتم به قلب خاطره ها
برای این من خسته قراربفرستید
نگاه کردی وگفتی گلم خداحافظ
برای این گل پرپر بهار بفرستید
چوآدمم تو نباشی مرا به سیب چکار
برای این زن دلخون اناربفرستید
الهه
پاسخ: من اینجا در رگ غم های دنیایم شنایم خوب نیست...رگ خشکیده،اشک من،هوا هم خوب نیست.. صدایهای غریبی دارد این رودخروشانم...ولیکن چون تویی با این دل من خوب نیست... نفس دلرد هوای سینه ام راپر ز ذرات خیانت ...بماند این حساب باشد مثال یک قیامت.. نفس..دردم من و تو دردی از دردم نمیدانی...همان گشتی تو درد من...ز درمانم چ میدانی؟...نفس درسینه ام حبسو تو از زندان چ میدانی...هوا ابری و فصل زرد تو ازدردم چ میدانی؟؟...حکایت بس درازو درد من حکم حکایت هاست...وال چون دوست میداری ز اطرافت چ میدانی؟؟

سعادت آنکسی بیند که ز تنهایی بپرهیزد
پاسخ:دل من خون بوده و هست و خواهد بود.....چشم من گریان بو دو خواهد بود صبر کن لحظه ای یادم آمد...آری..........تو بهترین بودی و هستی آری خوابم امشب نمیبرد ....آری.......شانه ام کنج دیوار است آری.... پس بیا تاما کمی عاشق شویم....خندهای همچون ترانه نغمه با رندان کنیم
