ن : محمددانیال
این را به یاد داشته باش که در کجای قدم میزنی.............
با چه کسی همدم شدی.....
چه حرفهایی به او میگویی.....
و چه نقشی را به او میدهی تا ایفای نقش کند....
بدان که او برای تو جانش را خواهد داد....
کسی که خود را از تو جدا نمبیند...
کسی که دیگر باورش شده ای....
اما................
.......................
وای از آن روز که تنها بماند ......
مدتی است بند بند شریانهای بدنم خون میگریند.....
پاهایم.....
تمام خستگی این راه......در بدنم مانده............
حال در این مزرعه طائون زده..........
......هم صحبت من کلاغها و لاشخورهایی هستند که ................
تکه های بدنم بر منقارشان آینده ی مرداب را تداعی میکنند.......
نظرات شما عزیزان:
Zeinab 
ساعت17:59---16 مهر 1393
like .gif)
با سلام
آیا می خواهید صاحب یک سایت شوید؟
آیا می خواهید با کمترین هزینه یک سایت کاملا شیک و ارزان را از آن خود کنید؟
آیا می دانید به همراه خرید یک سایت ، یک عدد دامنه .ir و یک هاست حرفه ای را به رایگان از ما دریافت می کنید؟
پس همین حالا با مراجعه به وب سایت سایت ساز و مشاهده تمامی سایت های آماده اقدام به انتخاب سایت مورد نظر خود نمایید.
با تشکر
آیا می خواهید صاحب یک سایت شوید؟
آیا می خواهید با کمترین هزینه یک سایت کاملا شیک و ارزان را از آن خود کنید؟
آیا می دانید به همراه خرید یک سایت ، یک عدد دامنه .ir و یک هاست حرفه ای را به رایگان از ما دریافت می کنید؟
پس همین حالا با مراجعه به وب سایت سایت ساز و مشاهده تمامی سایت های آماده اقدام به انتخاب سایت مورد نظر خود نمایید.
با تشکر
وبت خیلی پربار و زیباست ... موفق باشی.gif)
یه وی چتی
ساعت18:10---12 مهر 1393
ستاد گند زدایی وبلتگ های گندیده...
می روم اما بدان یک سنگ هم خواهد شکست
آنچـــــنان که تارو پود قلب من از هــــم گسست
می روم با زخم هـــــایی مانده از یک سال سرد
آن همه برفی که آمـــــد آشـــــــیانم را شکست
می روم اما نگویــــــــی بی وفــــــا بود و نمــــاند
از هجوم سایه هــــا دیگر نگــــــاهم خسته است
راســــــتی : یادت بمــــــــاند از گـناه چشم تو
تاول غــــــربت به روی باغ احســــــاسم نشست
طـــــــرح ویران کـــردنم اما عجیب و ســــــاده بود
روی جلد خاطــــراتم دست طوفــــــان نقش بست
به منم سر بزن
آنچـــــنان که تارو پود قلب من از هــــم گسست
می روم با زخم هـــــایی مانده از یک سال سرد
آن همه برفی که آمـــــد آشـــــــیانم را شکست
می روم اما نگویــــــــی بی وفــــــا بود و نمــــاند
از هجوم سایه هــــا دیگر نگــــــاهم خسته است
راســــــتی : یادت بمــــــــاند از گـناه چشم تو
تاول غــــــربت به روی باغ احســــــاسم نشست
طـــــــرح ویران کـــردنم اما عجیب و ســــــاده بود
روی جلد خاطــــراتم دست طوفــــــان نقش بست
به منم سر بزن
سلام وبلاگت زیبا موفق باشی .gif)
:: موضوعات مرتبط: دل نوشته هام، ،
تبادل لینک هوشمند 
<-PollName->
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت: