عهـــد
خیلی آدما آرزوها خیلی بزرگ و کوچیکی دارن اما...همیشه هزار عامل مسدود کننده و مانع سر راه هست..که باهات بجنگند..

سه شنبه 8 دی 1393
ن :

عهـــد

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم

من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی

عهد نابستن از آن به که ببندی و نیایی

دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم

باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی

ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه

ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی

آن نه خالست و زنخدان و سر زلف پریشان

که دل اهل نظر برد که سریست خدایی

پرده بردار که بیگانه خود این روی نبیند

تو بزرگی و در آیینه کوچک ننمایی

حلقه بر درنتوان زد از دست رقیبان

این توانم که بیایم به محلت به گدایی

عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت

همه سهلست تحمل نکنم بار جدایی

روز صحرا و سماعست و لب جوی و تماشا

در همه شهر دلی نیست که دیگربربایی

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم

چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی

شمع را باید از این خانه به در بردن و کشتن

تا به همسایه نگوید که تو در خانه مایی

سعدی آن نیست که هرگز ز کمندت بگریزد

که بدانست که دربند تو خوشتر که رهایی

خلق گویند برو دل به هوای دگری ده

نکنم خاصه در ایام اتابک دوهوایی

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم

من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی

عهد نابستن از آن به که ببندی و نیایی

دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم

باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی

ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه

ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی

آن نه خالست و زنخدان و سر زلف پریشان

که دل اهل نظر برد که سریست خدایی

پرده بردار که بیگانه خود این روی نبیند

تو بزرگی و در آیینه کوچک ننمایی

حلقه بر درنتوان زد از دست رقیبان

این توانم که بیایم به محلت به گدایی

عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت

همه سهلست تحمل نکنم بار جدایی

روز صحرا و سماعست و لب جوی و تماشا

در همه شهر دلی نیست که دیگربربایی

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم

چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی

شمع را باید از این خانه به در بردن و کشتن

تا به همسایه نگوید که تو در خانه مایی

سعدی آن نیست که هرگز ز کمندت بگریزد

که بدانست که دربند تو خوشتر که رهایی

خلق گویند برو دل به هوای دگری ده

نکنم خاصه در ایام اتابک دوهوایی



نظرات شما عزیزان:

هانی(مدیروادی عشق)
ساعت19:35---23 دی 1393
نمک رو زخم من نپاش، من زخمی غرورتم
با این همه بدی ببین هنوز سنگ صبورتم
از درد من قصه نگو، قصه ی من تکراریه
مردن من همیشگی واسه دل تو عادیه
جلو چش غریبه ها چقدر خوار و حقیر شدم
هیچی ازم نذاشتی تو، وقتی دیدی اسیر شدم
وقتی نبودم هیچ کسی با دلت هم بازی نبود
خاک سیاه نشوندیمو، دلت هنوز راضی نبود

عشقتو تو سرم نزن، انقد بهم نگو بمیر
تموم هستیم مال تو غرورمو ازم نگیر
چرا همیشه تبرت رو ریشه ی دل منه؟
بگو چرا قلب منه باید همیشه بشکنه؟
پاسخ:عالی بود هانی خانم...ممنون....نحت تاثیر قرلر گرفتم....


forough
ساعت22:30---11 دی 1393
قشنگ بووووود
پاسخ:خواهش میکنم....ممنون


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:









تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان دل نوشته ها و آدرس mohammad-daniyal.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.